مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه
مقصد پنجم در بیان «عدل» و ضد آن است که «جور» است
فصل سوّم [‌در تحصیل فضیلت عدالت]
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1388

زبان اثر : فارسی

فصل سوّم [‌در تحصیل فضیلت عدالت]

‏بدان که تعدیل قوای نفسانیّه، که غایت کمال انسانی و منتهای سیر کمالی‏‎ ‎‏بسته به آن است بلکه به یک معنی خود آن است، از مهمات امور است که غفلت‏‎ ‎‏از آن، خسارت عظیم و خسران و شقاوت غیر قابل جبران است.‏

‏و انسان تا در عالم طبیعت است ممکن است قوای سرکش خود را تعدیل‏‎ ‎‏کند و نفس چموش سرکش را در مهار عقل و شرع کشد، و این در اول جوانی‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 153

‏بسیار سهل و آسان است، زیرا که نور فطرت مقهور نشده، و صفای نفس را از‏‎ ‎‏دست نرفته، و اخلاق فاسده و صفات ناهنجار در نفس رسوخ ننموده.‏

‏و نفس کودک در ابتدای امر، چون صفحۀ کاغذ بی نقش و نگاری است که‏‎ ‎‏هر نقشی را به سهولت و آسانی قبول کند، و چون قبول کرد، زوال آن به آسانی‏‎ ‎‏نشود؛ چنانچه مشاهَد است که اطفال را معلومات یا اخلاقی که در اول صباوت‏‎ ‎‏حاصل شده تا آخر کهولت باقی و برقرار است، و نسیان به معلومات زمان‏‎ ‎‏طفولیت کمتر راه پیدا کند. از این جهت، تربیت اطفال و ارتیاض صبیان از‏‎ ‎‏مهماتی است که عهده داری آن، بر ذمۀ پدر و مادر است، و اگر در این مرحله،‏‎ ‎‏سهل انگاری و فتور و سستی شود، چه بسا که طفل بیچاره را کار به رذائل بسیار‏‎ ‎‏کشد و منتهی به شقاوت و بدبختی ابدی او شود.‏

‏و باید دانست که تربیت یک طفل را نباید فقط یکی محسوب داشت، و‏‎ ‎‏همین طور سوء تربیت و سهل انگاری درباره یک طفل را نباید یکی حساب‏‎ ‎‏نمود. چه بسا که به تربیت یک طفل، یک جمعیت کثیر بلکهْ یک ملت و یک‏‎ ‎‏مملکت اصلاح شود، و به فساد یک نفر، یک مملکت و ملت فاسد شود.‏

‏نورانیت یک نفر مثل فیلسوف بزرگ اسلامی ‏‏خواجه نصیر الملّة والدین ‏‏ـ‏‎ ‎‏رضوان اللّٰه علیه ـ و علامۀ بزرگوار ‏‏حلّی‏‎[1]‎‏ ـ قدّس اللّٰه نفسه ـ یک مملکت و‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 154

‏ملت را نورانی کرده و تا ابد آن نورانیّت باقی است، و ظلمتها و شقاوتهای مثل‏‎ ‎‏معاویة بن أبیسفیان‏‎[2]‎‏ و ائمه جور مثل او، هزاران سال بذر شقاوت و خسران‏‎ ‎‏ملتها و مملکتها است؛ چنانچه می بینیم.‏

‏و چون اطفال را حشر دائم یا غالب با پدر و مادر است، تربیتهای آنها باید‏‎ ‎‏عملی باشد؛ یعنی، اگر فرضاً خود پدر و مادر به اخلاق حسنه و اعمال صالحه‏‎ ‎‏متصف نیستند، در حضور طفل با تکلّف، خود را به صَلاح نمایش دهند تا آنها‏‎ ‎‏عملاً مرتاض و مربی شوند، و این خود، شاید مبدأ اصلاح خود پدر و مادر نیز‏‎ ‎‏شود؛ زیرا که مجاز قنطره حقیقت و تکلف راه تخلّق است.‏

‏و فساد عملی پدر و مادر از هر چیز بیشتر در اطفال سرایت کند. چه بسا که‏‎ ‎‏یک طفل، که عملا در خدمت پدر و مادر بد تربیت شد، تا آخر عمر با مجاهدت‏‎ ‎‏و زحمت مربیان اصلاح نشود.‏

‏و حسن تربیت و صَلاح پدر و مادر از توفیقات قهریّه و سعادات غیر‏‎ ‎‏اختیاریّه ای است که نصیب طفل گاهی می شود؛ چنانچه فساد و سوء تربیت آنها‏‎ ‎‏نیز، از شقاوات و سوء اتفاقات قهریه ای است که بی اختیار نصیب انسان شود؛‏‎ ‎‏چنانچه مراحل سابقی بر این مرحله نیز است که ممکن است در آن مراحل، بذر‏‎ ‎‏سعادت انسان و شقاوت آن کشته گردد؛ چون اختیار زن صالحِ خوبِ خوش‏‎ ‎‏اخلاقِ سعید، و اختیار غذاهای مناسب حلال، در قبل از حمل و زمان حمل و‏‎ ‎‏ایام رضاع و امثال آن، که تفصیل آن محتاج به رساله جداگانه ای است، که امید‏‎ ‎‏است به توفیق حق موفّق به افراز آن شوم، و بحث مستقصای جداگانه در اطراف‏‎ ‎‏آن کنم با خواست خدای تعالیٰ.‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 155

‏و پس از این مرحله، تربیتهای خارجی از معلّمان و مربّیان ـ غیر پدر و مادر ـ‏‎ ‎‏است که آن را نیز در اول امر، پدر کفیل است، و صحت و فساد در این مرحله به‏‎ ‎‏ذمۀ پدر است. و البته انتخاب معلم متدیّن خوش عقیده خوش اخلاق، و مدرسه‏‎ ‎‏و معلّم خانه مناسبِ دینیِ اخلاقیِ مهذّب، در تربیت ابتدائی طفل دخالت تامّ‏‎ ‎‏تمام ‏‏دارد. چه بسا باشد که نقشه سعادت و شقاوت طفل در این مرحله، ریخته‏‎ ‎‏شود و تزریقات معلّمین، یا شفای امراض و یا سمّ قاتل است که عهده دار آن پدر‏‎ ‎‏است.‏

‏و از این مرحله که گذشت، کم کم حد رشد و بلوغ پیش می آید، و استقلال‏‎ ‎‏فکر و نظر و ایام جوانی می رسد. و انسان در این مرحله، خود کفیل سعادت خود‏‎ ‎‏و ضامن شقاوت و بدبختی خود است، و هر قدم که به ایام نونهالی و جوانی‏‎ ‎‏نزدیکتر است، تحصیل سعادت آسانتر و سهلتر و استقرار آن بیشتر است؛ چون‏‎ ‎‏صفحۀ نفس از نقوش خالیتر و به سادگی نزدیکتر است. و اگر تا این مرحلۀ از‏‎ ‎‏عمر، دارای اخلاق زشت یا عادت و عمل ناهنجاری باشد، چندان محکم و‏‎ ‎‏مستحکم نشده و به مقداری مراقبت و مواظبت می توان آن را تصفیه و تزکیه‏‎ ‎‏نمود، و ریشه اخلاق زشت را از بن کند؛ چون نهال نورسی که چندان ریشه در‏‎ ‎‏زمین ندوانده با مختصر فشار و کمی زحمت می توان آن را از جای کند. ولی‏‎ ‎‏چون مدتی سهْل انگاری شد و انسان درصدد اصلاح و قلع ماده فساد برنیامد‏‎ ‎‏کم کم درخت فساد برومند شده و کهن گردد، و ریشه های آن سخت پنجه به‏‎ ‎‏زمینِ دل، بند کند که با روزگارهای دراز و ریاضتهای بسیار نیز انسان کمتر موفّق‏‎ ‎‏به تصفیۀ آن شود، و شاید عمر مجال ندهد و روزگار مهلت ندهد که انسان‏‎ ‎‏اصلاح خود کند؛ چون درخت کهنی که پنجه و ریشۀ خود را به زمین، سخت و‏‎ ‎‏محکم بند نموده که با زحمتهای بسیار و رنجهای فراوان نتوان آن را از بیخ و بن‏‎ ‎‏درآورد:‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 156

‏درختی که اکنون گرفت است پای                                   به نیروی شخصی برآید ز جای‏

‏ورش همچنان روزگاری هلی‏‏ ‏‏                                          به گردونْش از بیخ برنگسلی‏‎[3]‎

‏ ‏

‏چه بسا باشد که یک خُلْق زشتی چون بخل یا حسد مثلاً، که در جوان،‏‎ ‎‏نارس است با کمی مراقبت و زحمت بتوان اصلاح کرد؛ بلکه مبدل به اخلاق‏‎ ‎‏صالحۀ مقابلۀ آنها کرد، و چون مدتی غفلت شد و سهل انگاری شد، محتاج به‏‎ ‎‏ریاضات سخت و مجاهدات شدید طولانی باشد که ممکن است وضعیت‏‎ ‎‏روزگار و رسیدن اجل به انسان مجاهد نیز، مهلت اصلاح و تصفیه ندهد و با آن‏‎ ‎‏اخلاق ظلمانی و کدورتهای معنوی، که مبدأ و منشأ فشارها و ظلمتهای قبر و‏‎ ‎‏برزخ و قیامت است، انسان منتقل به آن عالم شود.‏

‏پس بر جوانها حتم و لازم است که تا فرصت جوانی و صفای باطنی و‏‎ ‎‏فطرت اصلی باقی و دست نخورده است، درصدد تصفیه و تزکیه برآیند، و‏‎ ‎‏ریشه های اخلاق فاسده و اوصاف ظلمانیه را از قلوب خود برکنند که با بودن‏‎ ‎‏یکی از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظیم است.‏

‏و نیز در ایام جوانی اراده و تصمیم انسان، جوان است و محکم. از این‏‎ ‎‏جهت نیز، اصلاح برای انسان آسانتر است. ولی در پیری اراده سست و تصمیم،‏‎ ‎‏پیر است، چیره شدن بر قوا مشکلتر است. ولی پیران نیز نباید از اصلاح نفس و‏‎ ‎‏تزکیۀ آن غفلت کنند و مأیوس شوند؛ زیرا که باز هر چه هست تا انسان در این‏‎ ‎‏عالم است ـ که دار تبدّل و تغیّر و منزل هیولیٰ و استعداد است ـ انسان با هر‏‎ ‎‏زحمت هم هست خود را می تواند اصلاح کند، و امراض مزمنۀ نفسانیه به هر‏‎ ‎‏درجه هم برسد از استحکام، باز می توان قلع ماده نمود. و هیچ مرضی از امراض‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 157

‏نفسانیه نیست الاّ آنکه آن را تا در این عالم است انسان می تواند اصلاح کند،‏‎ ‎‏گرچه در نفس ریشه کرده باشد و ملکه شده باشد و مستحکم گردیده باشد.‏‎ ‎‏غایت امر آن که در شدت و کثرت ریاضات نفسانیّه فرق می کند، و هر چه مشکل‏‎ ‎‏و سخت و محتاج به مشاقّ بدنی و ریاضات روحیه باشد ارزش دارد؛ زیرا که باز‏‎ ‎‏هر چه هست تا انسان در این نشئه است در تحت اختیار خود و با اعمال عبادی‏‎ ‎‏و امثال آن انجام می گیرد.‏

‏ولی خدای نخواسته، اگر انسان با ملکات فاسده و اوصاف خبیثه به عالم‏‎ ‎‏دیگر منتقل شود، اگر نور فطرت و ایمان در باطن ذاتش محفوظ باشد نیز،‏‎ ‎‏اصلاح و تزکیه و تصفیۀ نفس از تحت اختیار او خارج شود؛ بلکه قبل از خروج‏‎ ‎‏روح از بدن نیز اختیار سلب شود، و طرق دیگری برای اصلاح او به کار برده‏‎ ‎‏شود؛ مثل سختیها و فشارهای حال احتضار و قبض روح و وحشتهای رؤیت‏‎ ‎‏ملائکۀ موکّلۀ به این عمل ـ که مأمورین غلاظ و شداد حقّند ـ ، و مثل ظلمتها و‏‎ ‎‏فشارهای قبر بلکه عذابهای گوناگون قبر که از عوالم غیبیه است؛ چنانچه در‏‎ ‎‏روایت است از حضرت رسول ـ صلَّی اللّٰه علیه و آله ـ که: «قبر یا باغی از‏‎ ‎‏باغستانهای بهشت و یا گودالی از گودالهای جهنم است».‏‎[4]‎

‏و در روایت است از حضرت‏‏ صادق‏‏ که: «مسلط می شود بر کافر در قبرش‏‎ ‎‏نود و نُه اژدها که اگر یکی از آنها نفخه کند به زمین، هرگز درختی از زمین روئیده‏‎ ‎‏نشود».‏‎[5]‎


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 158

‏و اهل معرفت گویند که این موذیات که بر انسان در قبر مسلَّط شود، ظهور‏‎ ‎‏ملکوت اخلاق ذمیمه است‏‎[6]‎‏. و این اخلاق ذمیمه هم در این عالم نیز انسان را‏‎ ‎‏فشار دهد و اذیت کند؛ لکن چون نفس در غلاف طبیعت است به واسطۀ غلبۀ‏‎ ‎‏خدر طبیعت بر آن، از ملکوت خود غافل است، و قدرت تامّۀ ملکوتیه نیز در آن‏‎ ‎‏ظاهر نشده است. از این جهت، از انواع موذیات موجوده در باطن نفس غافل و‏‎ ‎‏احساس آنها را نکند.‏

‏و چون نشئه ملک به ملکوت عالم قبر و برزخ تبدیل شد، بساط ظاهر‏‎ ‎‏برچیده شود، و صفحۀ باطن ظاهر شود، و غیب نفس شهادت شود، و ملکات‏‎ ‎‏باطنه محسوس و ظاهر گردد، و به صورتهای مناسبه جلوه کند، و انسان خود را‏‎ ‎‏مبتلا و محصور در انواع بلیّات و موذیات بیند، و انواع ظلمتها و کدورتها و‏‎ ‎‏وحشتها به او احاطه کند.‏

‏و اگر به این فشارها و زحمت و ذلّت و عذابهای برزخی و قبری رفع‏‎ ‎‏کدورتهای نفسانی شد و اجانب و غرائب فطرت زایل شد، در قیامت به سعادت‏‎ ‎‏رسد، و در ظلّ عنایات شافعان ـ علیهم السلام ـ به مقام کریم موعود خود رسد. و‏‎ ‎‏اگر خدای نخواسته ریشۀ اخلاق فاسده و ظلمات و کدورتهای نفسانیه، بکلّی‏‎ ‎‏زایل نشد، در اهوال و عذابهای روز قیامت و مواقف پنجاه گانه‏‎[7]‎‏ آن واقع شود،‏‎ ‎‏و در تحت فشارها و عذابهای بیشتری واقع گردد، تا بلکه امر به عذاب سخت‏‎ ‎‏جهنم منتهی نشود. و اگر در این مواقف هولناک نیز نور فطرت غلبه نکرد، کار‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 159

‏منتهی به جهنم شود؛ چنانچه گفته اند: ‏«آخِرُ الدَّواءِ ألْکَیّ»‎[8]‎‏؛ آخرین معالجه داغ‏‎ ‎‏کردن است.‏

‏پس در عذابهای گوناگون جهنم او را در طبقات آن محبوس کنند، تا غلّ و‏‎ ‎‏غشّ از باطن نفس و فطرت پاک شود، و طلای خالص فطرت اللّٰه ـ که لایق دار‏‎ ‎‏کرامت حق است ـ پیدا شود، و از اجناس غریبه خالص گردد؛ ‏‏«‏وَ نَزَعْنَا مَا فِی‎ ‎صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إخْوَاناً عَلی سُرُرٍ مُتَقَابِلِیْنَ‏»‏‎[9]‎‏. و کیفیت این نَزْع در‏‎ ‎‏اشخاص مختلف است حسب اختلاف کمال و نقص ملکات.‏

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 160

  • )) یوسف بن علّی بن مطَّهر مُکنّٰی به أبو منصور و إبن مطَّهر، و ملَّقب به آیة اللّٰه، جمال الدّین و فاضل و مشهور به علاّٰمه حلّی از علما و فقهای ربّانی امامیّه است، و در تمام مراتب علمیّه، عقلیّه و نقلیّه، شهرۀ آفاق، و در مراتب زهد و تقویٰ بی نظیر بود. وی صاحب تألیفات فراوانی در فقه و اُصول و کلام می باشد تا جایی که 120 اثر علمی به او نسبت داده اند. علاّمۀ حلّی در 29 رمضان 648 هجری به دنیا پای نهاد و در 11 یا 12 محرّم الحرام 766 هجری به سرای باقی شتافت. (ریحانة الأدب، خیابانی تبریزی، ج 4، ص 178).
  • )) برای اطلاّع بر احوال وی و مظالم او نگاه کنید به: الغدیر، علاّمه امینی(ره)، ج 10.
  • )) گلستان، سعدی شیرازی، ص 17، باب اوّل در سیرت پادشاهان.
  • )) متن حدیث نبوی این است: «القَبْرُ إمّا رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الجَنَّةِ أوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النّیِرانِ». (بحار الأنوار، ج 6، ص 205، کتاب العدل و المعاد، باب 8).
  • )) متن روایت چنین است: «أنَّهُ یُسَلَّطُ عَلَی الکافِرِ فی قَبْرِهِ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ تِنّیناً ... لَوْ أنَّ تِنّیناً مِنْها نَفَخَ فیِ الأرْضِ لَمْ تُنْبِتْ زَرْعاً». (بحار الأنوار، ج 6، ص 218، کتاب العدل و المعاد، باب 8، حدیث 13).
  • )) علم الیقین، فیض کاشانی(ره)، ج 2، ص 876 و 883. این مطلب از بعضی از روایات نیز استفاده می شود، نگاه کنید به: بحار الأنوار، ج 6، ص 224، کتاب العدل و المعاد، باب 8، أحادیث 25 ـ 26.
  • )) نگاه کنید به: بحار الأنوار، ج 7، ص 126، کتاب العدل و المعاد، باب 6، أحادیث 3 و 5.
  • )) نهج البلاغة، شریف رضی(ره)، ص 59، خطبه 168.
  • )) هر کینه ای را از دلهای ایشان بر کَندیم، بر تختها روبروی هم قرار گرفته اند. (حِجْر  /  47).